11/07/2003

تا الآن دقيقا سه ساعت و هشت دقيقه است که on ام. از بعد از سحری تا حالا که ساعت هشت صبحه، يه ساعت ديگه اشتراک شبانه م به پايان می رسه و ميره تافردا صبح. دارم از خواب می ميرم، اما شيطونه می گه حتما از فرصت استفاده کنم و روز جمعه مورخ 16 آبان رو بدون مطلب نذارم و منم نمی ذارم...
يه کتاب درسی انگليسی می خونم که توی قسمت "تقديم به.." ش نوشته:

To my late mother for never being satisfied with my progress and for always pushing me to better things in life.

منم از اين مامانا می خوام، نه مامانی که وقتی به ش می گی فلان درسو خراب کردم بگه«عيبی نداره! همينقدر که نمی افتی خوبه!»