3/05/2004

خدافظ، ما از اين محله اسباب کشي کرديم و رفتيم يه محله ي ديگه، حلالمون کنين.
آدرس خونه جديدو مي خواي؟ اگه از دو رو بريا و همکلاسيا و کلا کسايي هستي که چشمم تو چشمت مي افته شرمنده، اما اگه از رفقاي مجازي هستي بذار اسباب کشي کامل بشه، چشم.
راستي، اگه کسي از رفقا آدرس جديد خونه مارو پيدا کرد لطفا به روم نياره، بذاره توي بي خبري ِ خودم باقي بمونم تا موقع نوشتن دست و دلم نلرزه. ممنون.

3/01/2004

[...]
مي بيني؟ سانسورش کردم. مي خواستم بگم اما نمي تونم. ديگه نمي تونم اينجا راحت بنويسيم، حتي خواهر کوچيکه هم اومده و برام کامنت گذاشته!
خواستم که با راه انداختن وبلاگ جمعي بقيه رو هم وارد گود کنم، صادقانه بگم، براي خودم شريک جرم جمع کنم، اما نتيجه چي شد؟ غير از دو سه نفر بقيه به همون بازي رذيلانه ي از دور تماشا کردن ادامه دادند. حدودا دوماهي هست که يک وبلاگ ديگه براي خودم درست کردم اما هنوز نتونستم توش چيزي بنويسم، شايد بالاخره تصميمو گرفتم و رفتم اونجا.

حرفهايي که شديدا به شون احتياج داشتم:
شما حق نداريد به هيچ يک از احکام و آيه هايي که از گذشته به امروز رسيده و چشم بسته آنها را پذيرفته ايد ايمان داشته باشيد. ايمان بي مطالعه سد راه تعالي بشري است. فقط فريب و دروع است که از اتباع خود ايمان مطلق مي طلبد و به آنها تلقين مي کند که اگر شک آورديد روي تان سياه مي شود؛ چرا که تنها و تنها شک است که آدمي را به حقيقت مي رساند. انسان متعهد ِ حقيقتجو هيچ دگمي، هيچ فرمولي، هيچ آيه اي را نمي پزيرد مگر اينکه نخست در آن تعقل کند، آنرا در کارگاه عقل و منطق بسنجد، و هنگامي به آن معتقد مي شود که حقانيتش را با دلايل متقن علمي و منطقي دريابد.
از جزوه ي PDF "نگراني هاي يک شاعر" از احمد شاملو، مي تونيد ازاينجا داونلود کنيد. صفحات اوليه ش يه مقدار روده دارزي و کسل کننده است اما از صفحه 19 شديدا توصيه مي شود.