توي کامنتهاي Elle Est، يه بابايي با اسم عجيبِ corporal clegg، حرفايي زده بود که آدم توي وبلاگستان کم به ش بر مي خوره، بين تعريف و تمجيدها و مزه پراني ها و يا همدردي هاي دوستانه اين نمونه ها غنيمتيه، فرازهايي از سخنان اين سرجوخه:
« ...تو مجبور نيستي وبلاگ نويس باشي، اما مجبوري زنده باشي، دريچه هاي هورمونيت باز باشن، اجازه بدي لذت ببري از چيزي که نميشه تو وبلاگ نوشتش يا با نوشتن جاودانش کرد، خيلي بده که آدم بخواد همه چيز رو بنويسه، يا همه چيز رو سوژه کنه، يا هر مساله اي که در حد اکستريم روش تاثير ميذاره فوري منتقلش کنه به وبلاگ، ميدوني نتيجه ي اين کار چيه؟ بعد از يه مدت ديگه بلد نيستي لذت ببري، فراموش کار ميشي، عجول ميشي، درکت از لذت ها مياد پايين، يبوست ميگيري !...
...تعريف و تمجيد ها من و تو رو وبلاگ نويس ميکنه و ميندازه جلو، تا جايي که يادمون ميره وبلاگ واسه اينه که هر از گاهي، سالي ماهي، وقتي يه حرفي اومده و داره ميريزه زمين، وبلاگ رو بگيريم زيرش، نه اينکه هر روز خودمون رو بچلونيم و شيرشو لواشک کنيم و بديم وبلاگمون بخوره و چاق و چله شه...»
حالا شما بگيد، آيا ترجيح می ديد که اينجا هر روز آپديت بشه يا هراز گاهی، وقتی حرفی اومده و داره ميريزه زمين؟ و اينکه آيا من حق دارم برم به فلانی بگم چرا شش روزه آپديت نکرده؟