امروز سر جلسه ی امتحان فيزيک الکترونيک زمانی که داشتم زور می زدم فرمولايي که استاد معظم ازمون خواسته بود از اعماق نورونهای مغزم بکشم بيرون و بريزم روی ورقه ام به اين نتيجه رسيدم که امتحانهای ما به چهار دسته قابل تقسيم بندی هستند:
دسته اول، بايد يک فلاپی ديسک باشی، يه سری محفوظات و شر و ور ها رو روی هم تلنبار می کنی و سر جلسه کافيه که همه رو copy و paste کنی و تمام(مثل همين امتحان امروز ما!)
دسته ی دوم، بايد « ماشين حساب » باشی، عدد گذاری، ملا بنويسی و در انتهای جلسه ماشين حسابی که توی دستهای عرق کرده ات می فشاری و جوابهايي که می خوای ازش بيرون نمی ياد.
دسته ی سوم امتحانتيه که بايد « کاشف » باشی يعنی استاد معظم ازت می خوان که با توجه به تدريس سطحی ايشون يه سری مسائل سخت رو به صورت خلاقانه و طی دو ساعت و نيم اضطراب حل کنی و به جواب برسی.
آخرين دسته هم امتحاناتی که کافيه خودت باشی، يعنی با توجه به آموخته هات و مسائلی که قبلا حل کردی ازت می خوان که يک مساله ی جديد رو حل کنی و می کنی و به جواب هم می رسی و کلی لذت می بری، آخر جلسه هم تنها جايي که داغ جرده مخ ته که لذت بخشه.
دسته ی آخر از همه ناياب تره و تا دلت بخواد امتحانا از سه دسته ی اول هستند.
... من برم فيلم "ای برادر کجايي؟" رو نيگاه کنم، کمی بخندم، کمی فکر کنم، کمی از لانگشات های معرکه لذت ببرم تا شايد دو ساعت بتونم به امتحان و کنکور و ... فکر نکنم.