12/27/2003

هذيانهاي يک ذهن متورم!
« هيچ چيز قطعي و مطلقي در اين دنيا وجود ندارد (بنا به قانون دوم ترموديناميک و اصل عدم قطعيت هايزنبرگ، نمي تواند وجود داشته باشد). »
آيا خودِ همين جمله "قطعي و مطلق" نيست؟"هيچ چيز" و "وجود ندارد"، خيلي مطلق هستند! پس مي تونيم نتيجه بگيريم که اين اصل برقرار نيست؟ يعني از يک اصل براي نقض خود اون اصل استفاده کنيم؟! به نظر "پارادوکس" و يا "سفسطه" مياد! من که هيچي فلسفه و منطق سرم نمي شه و گيج شدم، کسي مي تونه کمک کنه؟
شايد بهتره اينجوري بگيم:« در اين دنيا "تقريبا" هيچ چيز مطلق و کاملي وجود ندارد»
اين منو ياد استاد تکنيک پالسمون مي اندازه، آدم بسيار محتاطيه، يک مساله که حل مي کنه، در طول حل مساله مثلا مي گه: دو ضرب در دو، تقريبا چهار ميشه!!!. از بحث خارج نشيم.
مي گفتم،... پس اون گوشه کنارا مي شه احتمال داد که يه چيز مطلقي هم هست، هان؟
- شايد مشکل اين جمله برگرده به قسمت "اين دنيا" ش.
- پس شما بفرماييد کدوم دنيا؟ نه، مشکل از اين نيست. چرا بيايم الکي مساله رو پيچيده کنيم وگيج بشيم و بعد هم نتيجه بگيريم که عقل ما قد نمي ده و دست از سرش برداريم و برگرديم به همون روال قبليمون(دوران جاهليت!). اگر قرار بود که ما نتونيم مساله ي موجوديت خودمون و هدف زندگي رو حل کنيم پس چرا اين مساله رو برامون گذاشتن که حل کنيم؟
- کي اين مساله رو برات گذاشته؟
- ذهنم! تو هم فوري مي خواي به نفع خدا اين وسط ماهيگيري کني ها!
- مي دوني مشکل تو چيه؟
- شما که مي دونيد بفرماييد چيه؟
- اسلام خشک و سنتي که به ت عرضه شده بود حالتو گرفت، عذابت مي داد. توهم تصميم گرفتي همه چي رو خراب کني و از اول بسازي، نتيجه اين شد که با سرافتادي زمين و حالا داري دست و پا مي زني،..
- اون مذهبي که خودم به ش برسم ارزش داره به هزارتا مذهبي که مثل اسلام فعلي "کپسولي" و "واکسني" باشه، پونزده سالته؟ آره؟ خوب برو اين واکسنو بزن، اسمش اسلامه، همه ي مسائل رو برات حل مي کنه و تو اصلا نيازي نيست به هيچي "فکرکني". اگر هم به چيزي رسيدي که تناقض بود، به عقل تو قد نمي ده، مگه تو همه چي رو بايد بدوني...
- چه طوري مي خواي حلش کني؟
- به کمک تو،.. نه خودم!

- دو سه روزي هست براي کسي کامنت نذاشتي؟!
- آره،... نمي دونم چه مرگمه، از همه ي دوستان عذر خواهي مي کنم، فعلا مثل اينکه دچار بيماري خطرناک"کامنتش نمياد" شدم! اسمشو بذار ياس وبلاگي! توي تمام وبلاگها پر از سواله ولي دريغ از يک پاسخ!