روزی روزگاری ، واحد فرهنگی دانشکده ی ما را نشريه ای بود "واحه" نام .اين نشريه را زير بخشی بود به نام« استاد عزيز ما» که شامل قصارات و تيکوات(جمع مکسر تيکه)گهر باری بود که اساتيد ما فرموده بودند.
الغرض، امروز بعد از زمانی چند و رکودی گند اين نشريه تجديد فراش يافت و از آنجا که حامد را اين بخش بسی زياد خوش می آيد و پس از خواندن آن بسيار می خندد بدون آنکه نهيب محرم بر او تاثيری بگذارد، پس چه بسا که شما را نيز خوش آيد :
استاد عزيزآزمايشگاه ما يک نکته ی درسی را اينطور توضيح دادند:«ترانزيستور مثل هندوانه است . از ظاهرش نمی توانيد بفهميد کال است يا رسيده»
استاد عزيز حل تمرين ما می گفت:«به يکی از بچه زرنگای دانشکده گفتم فلان استاد گلابی است . گفت: استاد گلابی یعنی چی؟»[لازم به ذکر است گلابی به استادی گفته می شود که دانشجويان و مشکلات آنها را به خوبی درک می کند]
استاد عزيزما فر مودند:«مايک بار سر کلاس از يک کتاب ِ کتابخونه تعريف کرديم ، دوهفته بعد گم شد.»
استاد عزيزما که هميشه کلاس ساعت 2 تا 4 ايشان با نيم ساعت تاخير شروع می شد در اولين جلسه ماه رمضان ساعت 2 دوان دوان به کلاس رسيدند و فرمودند:« آخيش بالاخره به موقع رسيدم.»[توضيح:کلاسای ماه رمضون ساعت 1 تشکيل می شود]
استاد عزيز ما وقتی داشت اعلام می کرد که هيچ کس حتی نصف نمره ی ميان ترم را نياورده است عجيب لبخند می زد و کيف می کرد.
استاد عزيزما گفتند اساتيدی که وقتشان خيلی پر است پر معلومات هستند. بچه ها من اين ترم خيلی وقتم پر است.
استاد عزيز اخلاق ما می گويند در کلاس به من گير بدهيد ،ما هم به ايشان گير می دهيم ،ايشان هم گير می کنند.
استاد عزيزما پس از معرفی منابع مورد استفاده در پاسخ به بچه ها در مورد در دسترس بودن کتاب فرمودند بله دسترسی به اين کتاب خيلی راحت است من سه نسخه از آن را در دانشکده ی ملبورن ديده ام .
استاد عزيزما ناگهان سر کلاس رو به يکی از پسرها کرد و گفت :تو سبيل اين ريختی گذاشتی تا واسه من قيافه بگيری.
استاد عزيزما گفتند : من شايد دلم بخواد صبح تا شب از تلويزيون برنامه ورزشی آن هم PowerLinking تماشا کنم.
استاد عزيزما هر جلسه اُورهِد می آورد سر کلاس و بعد تمام مطالبش را روی تخته می نويسد.
....