5/25/2003

خيلی ممنون از(Sh) عزيز، با اينکه ديگه برام کامنت نمی ذاره اما ايميلهاش معرکه ست . سنگين و شاعرانه . من نمی دونستم ولی گويا امروز سالروز تولد دکتر مصدقه . متن اول و عکس، هردو از (Sh) عزيزه :

« گوئيا صد سالي پيش همين حول و حوش از هيات *ممكن* به
موجوديت بشري پيوسته بود....
به اسطوره سازي و قهرمان آفريني اعتقادي ندارم...ليكن درخشش
گاه به گاه اختركاني در اين مغاك را انكار نمي توان كرد!...»



تنها. . .

اكنون مرا به قربانگاه ميبرند
گوش كنيد اي شمايان در منظري كه به تماشا نشسته ايد
ودر شماره حماقتهايتان از گناهان نكرده من افزون تر
است!

ـ با شما هرگز مرا پيوندي نبوده است.
بهشت شما در آرزوي به بر كشيدن من در تب دوزخي ي
انتظاري بي انجام خاكستر خواهد شد تا آتشي آن چنان به
دوزخ خوف انگيزتان ارمغان برم كه از تف آن دوزخيان
مسكين آتش پيرا مونشان را چون نوشابه ئي گوارا
به سر كشند.

چرا كه من از هرچه با شماست از هر آنچه كه پيوندي با شما داشته
است نفرت مي كنم :

از فرزندان و
از پدرم
از آغوش بوي ناك تان و
از دست هاي تان كه دست مرا چه بسيار كه از سر خدعه فشرده
است.

از قهر و مهربا ني ي تان
و از خويشتن ام
كه نا خواسته از پيكر هاي شما شباهتي به ظاهر برده است....

من از دوري و از نزديكي در وحشت ام.
خداوندان شما به سيزيف بيدادگر خواهند بخشيد

من پرومته نامرادم
كه از جگر خسته
كلاغان بي سرنوشت را سفره اي گسترده ام

غرور من در ابد يت رنج من است
تا به هر سلام و درود شما منقار كركسي را بر جگرگاه خود
احساس كنم.

نيش نيزه ئي بر پاره جگرم از بوسه هاي لبان شما مستي بخش تر
بود
چرا كه از لبان شما هرگز سخني جز به ناراستي نشنيد م.

و خاري در مردمک ديدگان ام از نگاه خريداري تان صفا بخش تر
بدان خاطر كه هيچ گاه نگاه شما در من جز نگاه صاحبي به برده ي
خود نبود.....

از مردان شما آ دمكشان را
و از زنان تان به روسبيان مايل ترم.

من از خداوندي كه درهاي بهشت اش را بر شما خواهد گشود به
لعنتي ابدي دلخوش ترم.
........
من پرومته نامرادم
كه كلاغان بي سرنوشت را از جگر خسته سفره اي جاودان
گسترده ام.

گوش كنيد اي شمايان كه در منظر نشسته ايد
به تماشاي قرباني بيگانه اي كه من ام.
با شما مرا هرگز پيوندي نبوده است

(شاملو)