پسرک نحيفه و معصوم، لبهای سرخ و صورت گردی داره، راحت توی صندلی جلوی ماشين لم داده و به راننده يعنی دکتر سپيد بخت نگاه می کنه ، مردی ميان سال و چاق، يک دکتر زنان ِ ثروتمند که مدتيه به اين نتيجه رسيده توی لجن زندگی می کنه. پسرک به دست زخميه دکتر اشاره می کنه و می گه :
- دستت چی شده؟
- هيچی نيست يه زخم سطحيه.
پسر بچه خميازه می کشه و می گه :
- حالا ديگه نيست.
و همانطور توی صندلی به خواب می ره.
دکتر اول توجهی نمی کنه اما بعد ديگه دردی در دستش احساس نمی کنه ، با شگفتی پانسمان رو باز می کنه و هيچ زخمی نميبينه . دوربين چند لحظه ای کلوزآپ دکتر رو می گيره و اين سکانس تموم ميشه .
« خانه ای روی آب» غير از اين سکانس و نماهای بازی انتظامی و سکانس دوم حضور بهناز جعفری (که به نظر مياد باز هم خيلی از بازيش سانسور شده) چيز خاص ديگه ای نداره . چندجاهم سانسورهای کلامی که به فيلم تحميل شده توی ذوق می زنه. مثل خيلی ديگه از فيلمای سينمای ما نه خبری از تدوين و کاتهای سريعه نه نماهای معرکه . موسيقی هم همون نوای هميشگيه به علاوه ی آوای کری که جديدا مد شده. باند صوتی هم جز ديالوگها به زور چيز ديگه ای ازش در مياد .
هر مفهوم عميقی که دلتون می خواد توی فيلمتون بزاريد اما جون ما امکانات فنی سينماتون رو کمی بالا ببريد که توی سيانس عصر پنجشنبه فقط 12 نفر تماشاچی نداشته باشيد!