.. آری، اگر آدمهای احمق و مغرور نبودند من چگونه لذت بخشيدن را می چشيدم؟
بعدالتحرير: دلم همچنان درد می کند!
اين صابونه بوی اون دختره رو می ده! چه می شه کرد؟
مابعدالتحرير: همش همين؟ يه چيز ديگه: دلم درد می کرد حوصله تکنيک خوندن نداشتم، رفتم سراغ قفسه ی کتابهام تا يک کتاب نيمه کاره پيدا کنم و مثلا کشفش کنم و از خوندنش لذت برم، برای دفعه ی صدم کتاب "بازی با مهره های شيشه ای" هسه رو برداشتم و برای بار صدم نتونستم خوندنشو ادامه بدم، رفتم سراغ کوير شريعتی، و اولين جمله ای که ديدم جمله ی معروف"حرفهايي هست برای نگفتن.." بود، پس تصميم گرفتم کمی کمتر ور بزنم. همين.