1/16/2004

- مشغول اکتشاف يک چهره ي جديد از خودم هستم.
- اِ.. تبريک مي گم، حتما داري چهره ي خبيث خودت يا ...
- باز که تو شورشو در آوردي!!! ريش گذاشتم، تا حالا خودمو با اين مقدار ريش نديده بودم!

بعد از اينکه با کلي زحمت و وقت گذاشتن و سروکله زدن با MATLAB تمرين شماره پنج شبکه عصبي رو تموم کردم چشمم افتاد به بالاي برگه اي که سوال تمرينو توش نوشته بود، مهلت تحويل 22/10 در حاليکه من فکر مي کردم تا 30/10 مهلت داره.. وا رفتم. اي لعنتي.. سه روز تاخير براي استادي که بخاطر هر روز تاخير به صورت نمايي نمره کم مي کنه، اين روز گند تمومي نداره.
فرداي اون روز گند، توي اتاق استاد، تمرين به دست در حاليکه آماده ي سخنراني براي دليل تاخيرم هستم. استاد عزيز يه ليخند به م تحويل مي ده، احوال پرسي مي کنه که چرا دو جلسه آخر نبودم و از پروژه اي که به ش دادم تعريف مي کنه. وقتي شروع به عذر خواهي از دير تحويل دادن تمرينم مي کنم مي گه مهلت تحويل اين تمرين شده براي دو هفته ي ديگه، کدهاش يک سري اشکال داشته...
نتيجه گيري اخلاقي ش با خودتون.


حالا چهار روز نبودي، بايد اين همه زر بزني؟
هنوز مونده!!، کجاشو ديدي؟

با اينکه هم پول داشتم و هم فرصت، اکانت نخريدم! باورت ميشه؟! کلي بر اعتماد به نفسم به خاطر کنترل بر نفسم افزوده شد!


زني به مردي گفت:« دوستت دارم»
و مرد گفت:« آرزو دارم که سزاوار عشق تو باشم»
زن گفت: « مرا دوست نداري؟»
مرد فقط به زن خيره شد و چيزي نگفت.
زن فرياد زد: « از تو متنفرم»
مرد پاسخ داد:« آرزو دارم که سزاوار نفرت تو باشم»
باغ پيامبر- جبران خليل