1/18/2004

راه مي رم و با خودم حرف مي زنم، طول سالن پذيرايي رو مي رم و برمي گردم، با خودم که نه درواقع با اون مرد صحبت مي کنم، به ش فحش مي دم و نقدش مي کنم و پست مي خوانمش. فکر مي کنم اين خاصيت امتحان "شبکه عصبي" و "مدار مخابراتي" داشتنه که منو به اين روز مي اندازه، حدود يه ماه پيش که همزمان ميان ترم اين دو تا درسو داشتم قضاياي درگيري با محمد پيش اومد و الآن هم موقع پايان ترمشون اين ماجراهاي تاسف برانگيز. سر قضيه ي قبل امتحان ميان ترم ساده ي مدار مخابراتي رو ازدست دادم، در حاليکه براحتي مي تونستم 100 بگيرم 89 شدم و امروز هم که پايان ترمش گند واقعي بود، ديروز بخاطر اون مسائل مزخرفي که پيش اومد اصلا نتونستم درس بخونم، امتحاني رو گند زدم که با استادش دوست هستم.... هيچ تمرکزي برام نمونده، درحالي که براحتي و با يکي دوساعت وقت گذاشتن مي تونم مبحثي رو فول بشم اينقدر افکار پراکنده دارم که در همون به بسم ا... ش يه ساعت مي مونم آخرش هم پا مي شم ميام پاي کامپيوتر يه چيزي گوش مي دم و يا اينکه توي اينترنت مي گردم و وقت گذروني مي کنم.
از من نخوايد که بگم ماجرا چي بوده و صحبت از کيه چون ماجرا خيلي شخصيه، اما واقعا ضربه هاي بدي بود روز جمعه....