می دونی مشکل چيه؟ مشکل اينه که ما فکر میکنيم خوب بودن کار ساده ايه، فقط کافيه چشماتو ببندی ديگه همه چی حل ميشه... ولی اول بد بختيه.
- دلت کجاست؟
- فناشد، فنای اون چشا شد
- کدوم چشم؟
- همون چشم که خوابو برده
- کدوم خواب؟
- خوابی که ازم فرار کرد.
- کجا رفت؟
-تو باغچه.
–باغچه کجاست؟
-تو باغه.
–کدوم باغ؟
- باغی که تو شهر روياست.
–رويا کجاست؟
-تو خوابه.
-کدوم خواب...
تا حالا سه چهار باری قصه ی خاله سوسکه(2Meg) رو گوش کردم، آخرش خاله سوسکه زن کی ميشه؟
رمضان چگونه کار می کند؟
يه مدته بازار نامه به رهبر حسابی داغه، اين يکی هم مثل بقيه مفرح و تکون دهنده است.
هنوز ساعت نه صبح نشده و من شديدا تشنه ام.
دختری با کفشهای صورتی.
تا ساعت سه که انقلاب دارم دو ساعت ديگه مونده، سرم درد می کنه و حسابی تشنه و گرسنه ام. محيط گرفته و گرم سالن مطالعه هم حسابی بی حالم می کنه. کيفمو می اندازم روی دوشم، گوربابای کلاس! می رم خونه.
ژان کريستف يادت به خير که اليويه رو پيدا کردی، هرچندکه يادش به گند که اليويت رو از دست دادی اما به هرحال به دست آورديش.... ،آنت يادت به خير سيلويا رو داشتی وخيلي های ديگه... اما من مدتيه به اين نتيجه رسيدم که پيدا کردن يه دوست خوب(و منظور من از دوست خوب پيدا کردن خودم در ديگريه، يکي با مشخصات خودم) کار محاليه،چون... چون لعنت به اين آدما که اينهمه با هم متفاوتند و اينهمه پست.
توی اتوبوس باد پنجره کمی سرحالم می کنه، چهره های نوجوونا چه قدر ساده، هيجان زده و خندانه!
اون خطها دندونای جلوی من بودند، آخه می دونی دوتا دندون جلوی من به طرز نسبتا فجيعی روی هم افتاده است.
-حامد، بعد از افطار می ری بيرون، خيابونا خلوته زياد تند نری!
-نگران نباش ، مگه با اين قاطر شما ميشه تند هم رفت!
خيابان خيام شمالی، ساعت 6 شب، چند لحظه قبل صدای ترمز گوش خراشی به همراه صدای يک برخورد شنيده شد. دز زير نور کم سوی لامپهای کنار خيابان، خيابان خلوت خيام شمالی، نزديک به بلوکهای وسط خيابون يک جسد به زحمت قابل تشخيصه به همراه يک ظرف ماست که محتوياتش به اطراف پاشيده شده...
-لعنتی،... اين، وسط بولوار چه کار می کرد.
کی گفته من اين نوشته مو به سبک اين نوشتم؟