1. حرفو نمي زني و توي خودت انبار مي کني، انبار ميکني، انبار مي کني تا بالاخره ظرفيتت تکميل بشه اينجاست که شروع مي کني به عصباني شدن، فقط به اين خاطر که چند جمله رو نريختي بيرون، چند تا جمله ي پيش پا افتاده، يک خازن که کاملا شارژ شده و حالا بايد تخليه بشه، يه مقاومت کوچولو لازم داره و دشارژ، آخيش سبک شدم. چرتو پرتا مي ريزه بيرون. اما هميشه که اينجوري نميشه، گاهي براي تخليه شروع مي کني با خودت حرف زدن، يعني براي تخليه ي خازن اونو بايکي ديگه موازي مي کني، چه اتفاقي مي افته؟ ظرفيتت مي ره بالا اما بازم محدوده و بعد از مدتي دوباره پر مي شه و اينبار چون بارش بيشتره فشار هم بيشتر مي شه، يک راه هم تخليه از راه نوشتنه، مدل الکتريکي اين يکي ميشه خازن موازي با يک مقاومت بزرگ، ثابت زماني خيلي بزرگه و کلي طول مي کشه تا تخليه بشي، بنويس، پابليش کن، کامنتا رو بخون بعد از يک پروسه طولاني تخليه مي شي. امان از موقعی که اينقدر بار زياد بشه که عايق بسوزه، اونوقته که از خازن دود بلند ميشه! و نتيجه ش اين ميشه که ميری بلاگتو delete می کنی! اما بهترين راه تخليه اينه که بعد از اينکه حسابي شارژ شدي، مثلا داري از دانشکده برمي گردي خونه، يکي از بچه هارو که مدتي نديدي توي ايستگاه مي بيني،چي داشتي؟ چي داري؟ و کلي چرتو پرت رد و بدل مي شه ... و تخليه، آخيش سبک شدم!
نتيجه گيری: اين متنو نويسنده بعد از کلاس ِ تکنيک پالس نوشته!
2. برای دوتا دوست:
If you love somebody, set them free
You can't control an independent heart
-- Sting