skip to main
|
skip to sidebar
Antimemory
Personal
9/30/2003
من امروز شادم و و از اونجایی که باید ناراحت باشی تا توی بلاگت چیزی بنویسی پس چیزی نمی نویسم.
Comment
Newer Post
Older Post
Home
Blog Archive
►
2004
(31)
►
March
(3)
►
February
(11)
►
January
(17)
▼
2003
(244)
►
December
(18)
►
November
(19)
►
October
(21)
▼
September
(15)
من امروز شادم و و از اونجایی که باید ناراحت باشی ت...
دلم مي خواد يک گوروپ تشکيل بدم، گوروپ که مي دوني چ...
خوب، اينم از نتيجه ي روز اول مدرسه ها: استاد عزيز ...
... با اين حال هروقت نگاه واقع بينانه تري به گذشته...
رکعت آخره؟ آره. اينو مطمئنم. گوشه های جانمازو برای...
دو روز پيش کتاب "بهشت خاکستری" رو تموم کردم. از آد...
يک تيکه کاغذ کاهی که روزهای هفته روش نوشته و شده و...
فقط گرسنه ی نصيحت کردن هستند. دنبال يک مخ بيکار می...
توی صندليش مچاله شده و داره به اين فکر میکنه که چ...
خدا را می پرستم که جهان را به ناپسندترين شکل ممکن ...
يه جعبه گوجه فرنگی اولين چيزيه که بايد بخری. بشوری...
کتاب قشنگ و بی ادعايی بود. ساده و روان. يک جور بيا...
« فردا صبح، به همراه پسرخاله ی عزيز، عازم يه مسافر...
و حامد رنگ را در MS Paint کشف کرد! LinktoCommen...
يه درخواست: کسی وبسايتی برای آپلود کردن عکس سراغ ...
►
August
(5)
►
July
(12)
►
June
(14)
►
May
(22)
►
April
(34)
►
March
(30)
►
February
(25)
►
January
(29)
►
2002
(15)
►
December
(15)
About Me
One of Many
View my complete profile