« فردا صبح، به همراه پسرخاله ی عزيز، عازم يه مسافرت خانوادگی به سواحل زيبای بابلسر در سوئيتهای مجلل فرهنگيان هستيم. خداحافظ تا شنبه ی آينده. »
و
« اينجا مازندران است صدای مارا از بابلسر می شنويد»
جملاتی بودند که من بارها سعی کردم پابليش کنم، تا شما، بله، خود شما خواننده ی عزيز، که به اينجا سر می زنی با يک صفحه ی آپديت نشده روبرو نشی، اما به دلايل عديده ای که حوصله ی توضيح دادنشو ندارم، نشد. به هر حال، من از سفر برگشتم، کلی هم خوش گذشت، جای شما خالی، جبران می کنم.
کلمات کليدی ِ چند روز گذشته: ذغال اخته، شيربلال، تخمه، ذغال اخته، آفتاب کجايی؟، اوزون برون، غوطه ( مشهديش چيه؟ غُطّه!)، ذغال اخته،سوئيت، اتاق ، ويلا، ذغال اخته، هياهو، ذغال اخته، رطوبت، ذغال اخته ، آی آی ممد خان سردار کل قوچان، انجمن صنفی فرهنگيان ناحيه چهار، ذغال اخته...