2/20/2003

ديروز ساعت ِ بيست دقيقه به شش من چه کار می کردم ؟ پای کامپيوتر بودم و مشغول متن پابليش کردن ، به تعداد کامنتام فکر می کردم و شايد هم خوشحال بودم و شايد همون موقع بود که مادرم برای خريد بيرون صدام زد که من رد کردم . خريد لباس عید . دقيقا همین ساعت ، بيست دقيقه به شش ! آره همين موقع سیصد و دو انسان مردند . به همين راحتی . سیصد و دو روح از بدن جدا شد موقعی که من مشغول نوشتن تبريک سالگرد ازدواج خواهرم بودم ، سيصد و دو نفر در حاليکه در يک هواپيمای نظامی بودند به کو ه برخورد کردند و بدنهايشان با صخره های کوهستان يکی شد .

صبح اين خبرو شنيدم و واقعا حالم گرفته شد.