4/12/2003

همنوايی شبانه ی ارکستر چوبها- رضا قاسمی:

«تاريخچه ی اختراع زن مدرن ايرانی بی شباهت به تاريخچه ی اختراع اتوموبيل نيست. با اين تفاوت که اتومبيل کالسکه ای بود که اول محتوايش عوض شده بود( يعنی اسبهايش را برداشته به جای آن موتور گذاشته بودند) و بعد کم کم شکلش متناسبِ اين محتوا شده بود و بعد ، که به دنبال محتوای مناسبی افتاده بود، کار بيخ پيدا کرده بود. (اختراع زن سنتی هم، که بعدها به همين شيوه صورت گرفت، کارش بيخ کمتری پيدا نکرد). اين طور بود که هر کس به تناسب امکانات و ذائقه ی شخصی ، از ذهنيت زن سنتی و مطالبات زن مدرن ترکيبی ساخته بود که دامنه ی تغييراتش، گاه ، از چادر بود تا مينی ژوپ. می خواست در همه ی تصميمها شريک باشد اما همه ی مسئوليتها را از مردش می خواست. می خواست شخصيتش در نظر ديگران جلوه کند نه جنسيتش اما با چاذبه های زنانه اش به ميدان می آمد. مينی ژوپ می پوشيد تا پاهايش را به نمايش بگذارد اما، اگر کسی به او چيزی می گفت، از بی چشم و رويی مردم شکايت می کرد. طالب شرکت پاياپای مرد در کار خانه بود اما در همان حال مردی را که به اشتراک تن می داد ضعيف و بی شخصيت قلمداد می کرد. خواستار اظهار نظر در مباحث جدی بود اما برای داشتن يک نقطه نظر جدی کوشش نمی کرد. از زندگی زناشويی اش ناراضی بود اما نه شهامت جدا شدن داشت ،نه خيانت. به برابری جنسی و ارضای متقابل اعتقاد داشت اما، وقتی کار به جدايی می کشيد، به جوانی اش که بی خود و بی جهت پای ديگران حرام شده بود تاسف می خورد.»