اصلا نمي تونم مباحث کهنه و قديمي درسي رو دوباره خوني کنم. لذت و کنجکاوي که در خوندن چيزهاي تازه و يادگيري اوناست اينجا اصلا وجود نداره. کتابو ورق مي زنم و فرمولهايي رو که يک زماني حفظ کرده بودم مثل لوازمي که تازگي و نو بودن خودشونو از دست دادن نگاه مي کنم و رد مي شم، خدايا دوباره بايد با اينا ور برم! يک ساعته پاي کتابها نشستم اما جز فکر کردن و ورق زدن کتابها کاري نکردم.
تنها درسي که چيزاي جديد برام داره و جذابه زبان تخصصيه، به بهانه ي اين درس مي شينم پاي اينترنت و مقاله دانلود مي کنم و مي خونم. معمولا هم از سايت معرکه ي "چيزها چه جوري کار مي کنند" بخش برق و يا کامپيوترش. مباحث خيلي جديد و پيچيده رو خيلي ساده و نسبتا کوتاه توضيح داده. نسخه قابل چاپ هر مقاله رو که همه بخشها رو توي يک صفحه و يکجا مي ده مي ريزم بعد dc مي شم و شروع مي کنم به خوندن. اگه کسي هم دورو بر نباشه با صداي بلند مي خونم و از انگليسي خودم لذت مي برم يه نيم ساعتي که مي گذره صدام مي گيره و ديگه نمي تونم با صداي بلند بخونم، اگه مقاله ش جالب باشه توي دلم به خوندنش ادامه مي دم و گرنه مي رم سراغ بقيه ي مقاله هايي که ريختم يا لينکهاي همين مقاله که معمولا چيزهاي جالبي توش گير مياد.
خيلي دلم مي خواست مي تونستم از اونايي که قادر به قرقره کردن استفراغهاي قديميشون هستن باشم، کسايي که معمولا رتبه هاي يکي دو رقمي کنکور از آن اونهاست اما نمي تونم. هرچيزي تا وقتي برام جالبه که تکنولوژي شو نمي دونم چيه، اما وقتي فهميدم خوب مي رم سراغ موضوع بعدي. مي دونم به اين مي گن از اين شاخه به اون شاخه پريدن اما همه ش توي يک شاخه بودن چه لذتي داره؟ مگه ما چه قدر وقت داريم که اونو صرف يک شاخه و تازه اونهم چندبار رفتن و برگشتنش بکنيم؟!