7/08/2003

سر سفره شام داشتيم کشک بادمجونای ظهرو با مامان بزرگ عزيز می خورديم و صحبت از اين بود که شما چه طور با بابابزرگ آشنا شديد ( اخه پدر بزرگ و مادر بزرگ پدريم توی باغ وحش همديگه رو پيدا کرده بودن! (خيالات رومانتيک برتون نداره! اونجا باغبون بودن!)) ، مامان بزرگم از اين می گفت که قديما ازدواجها همه توی خانواده بوده و اصطلاحا "غير" رو نمی گرفتن ، بعد از اين جمله بود که مکثی کرد و با صدای بلندی که ناشی از ضعف شنوائي شه، خيلی عصبانی گفت :
- قديميا مغز خر داشتنا!
منو خواهرم کلی خندمون گرفته بود، لابد فکر می کنه يک نسل سوميه! بعدش دامه داد که:
- يک دختر هفده ساله رو زورکی به مرتيکه ی 30 ساله می دادن که چی؟ قوم و خويشه ...
نتيجه 1. من يک نوه ی حاصل از ازدواج های ناخواسته و زورکی عهد قاجار هستم!
نتيجه 2. من شريک زندگيمو کجا پيدا می کنم؟ لابلای وبلاگا و ايميلا!؟