7/16/2003

1. چند روزه که چيزی ننوشتم؟ درواقع فرصت نشده؟ وای خدای من سه، چهار روزه! چه گناه بزرگی، من نمی تونم خودمو ببخشم! (توصيف احساسی که تنها بلاگرها می فهمند!). عذر می خوام از تمام دوستان عزيزی که در اين مدت به اينجا سر زدند و با يک وبلاگ به روز نشده مواجه شدند.
2. ... به ترانه ای به نام From sarah with love گوش می دم. می تونيد از سايت اين پسر عربه دانلودش کنيد. نمی دونم به چه دليلی شديدا روم تاثير می ذاره، مخصوصا فريادهای آخرش .. Come on...
3. پدر و مادرم، عذر می خوام، مامان بابام، يه شنبه شب اومدن و من تا امشب مشغول اين کارا بودم: درست کردن شربت. کوبيدن پرچم (های بازگشت حاج آقای.. به اتفاق حاجيه خانوم.. از مکه منوره و غيره...) به ديوار. شقه کردن گوشت گرم گوسفند تازه ذبح شده. تعارف بستنی و شيرنی( اين يکی رو محمد خوب خبر داره!). حمل چمدانهای چند تنی سوغاتی!.
4. خوب ديگه. به نظر ميآد کاملا افتادم به چاه نوشتن به هدف "هرچه خواننده را خوشايندتر، بهتر" يا "کامنت بيشتر، زندگی شيرينتر". حامد متاسفم برات.