دايی من خياط بود. يه چرخ راسته دوزی يه سردوز و يک چرخ مادگی.
اول از زدن دکمه ها و اولتر ازهمه دکمه های سردست شروع کردم . روکار نبود و اگه خراب می شد به چشم نمی اومد.
چرخ سردوزی پنج تا سوزن داشت و نخ کردنش يک کار تخصصی بود! و به همچنين تميز کردن و روغنکاريش.
دايی من پيرهن دوز مردانه بود. صبحای اول هفته کاراشو برش می زد، گاهی يه صبح تا ظهر سرپا بود و برش می زد. اول می رفت سراغ تنه،سر شانه، بعد سردوزی ،سه جاف سردست و مهمترين قسمت کار يقه.
و تازه کار می اومد زير دست من."حامد، دائی جون اين کارارو دسته کن". چندتا کار که جمع می شد شروع می کردم. اول مادگی ها و با شروع از سه جاف سردست بعد با يه مداد علامت می زدم و دکمه هاشو می زدم. قسمت آخر هم شکافت مادگی ها بود.
اتو کار من نبود اينم يه تخصص جدا بود...
ای بابا چرا گريه ت گرفته حامد. يه مغازه بود و يه نوجوونی و همون مغازه که حالا شده سی دی فروشی و دايی که ديگه پيرهن دوزی نمی کنه...