6/23/2003

يه کاری رو می خوای بکنی اما هی پشت گوش می اندازی." توی فرجه انجام می دم"." بعد امتحنا" . زياد به ش فکر می کنی اما بی موقع يادش می افتی. هی نمی کنی نمی کنی تا بالاخره "خوابشو می بينی" و من ديشب خواب ديدم که بالاخره رفتم و دوتا توپ پلاستيکی خريدم برای "دريپ گل" . خواستم یکيش پنچر باشه تا جلد دومی کنم اما نداشت . متاسفانه يادم نميآد شوت يه ضرب بازی کردم يا دريپ گل!
حالا که صحبت خواب شد اينرو هم بگم که مدتيه خواب سيگار کشيدن می بينم. جلوی پدر و مادر خيلی هم معذب! در نتيجه به يه دوست ناباب احتياج دارم که منو سيگاری کنه!