2/26/2004

توي خونه که هستي تست کنکور رو مي ذاري جلوت و با فراغ بال حلش مي کني. شايد بيشتر از نيم ساعت صرف يک تست بکني، اما حلش مي کني و کلي از اينکه تست کنکور رو حل کردي ذوق مي کني و به خودت اميدوار مي شي، اما توي جلسه ي کنکور، براي هرتست سه دقيقه وقت داري! تا بخواي به خودت بجنبي و حلش کني نوبت سوال بعد شده. سوالات زيادي رو تا نيمه حل کردم، اما به اين نتيجه رسيدم که اين راه حل طولانيه و رفتم سراغ بعدي. من ِ احمق با اين ذهنيت رفته بودم که همه ي سوالا رو بايد حل کنم و نتيجه اين شد که تعدادي زيادي تست رو نصفه نيمه حل کردم و بامزه اينجاست که دلم نمي يومد ازشون بگذرم و يکي از گزينه هارو هم انتخاب مي کردم! معلوم نيست چقدر نمره ي منفي براي خودم جمع کردم. به قول يکي از بچه ها توي کنکور علاوه برکسايي که خيلي خوب خوندن و حسابي مسلطند دسته دومي که نتيجه مي گيرن کسايي هستند که هيچي نخوندن و با خيال راحت مي گردن و تستايي رو که بلدن پيدا مي کنن و اينجوري براي خودشون امتياز جمع مي کنن.
خلاصه اين کنکور امسال ما هم شکستي شد که بايد درسي بشه براي سال بعد. اين دوهفته ي اخير که عين آدميزاد براي کنکور خوندم چقدر از درسا لذت بردم و با خودم کيف مي کردم ولي حيف که خيلي دير موتورم راه افتاد، مدام با خودم مي گفتم اگه يک ماه زودت شروع کرده بودم...
پس قرار ما شد اول مهر هشتاد و سه بعد از فارغ التحصيلي براي حمله به کتب تستي که من توي اين مدت جمع کردم.(به اين مي گن برنامه ريزي بلند مدت!)

وعده اي که سال پيش به خودم دادم.
تجاربم از اين کنکور کذايي توي وبلاگ جمعي.